مهر

Forscha مهر nima?, Forscha - Forscha lug'at مهر bu nima degani?

[ مَ ] (ع مص) کابین کردن و کابین دادن
زن را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
کاوین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر
زوزنی). || زیرک و رسا گردیدن و استادی
کردن در آن. (از منتهی ...

[ مَ ] (ع اِ) کابین. (دهار). کابین و آن نقد و
جنسی باشد که در وقت نکاح بر ذمهٔ مرد
مقرر کنند. (از برهان) (از غیاث) (از آنندراج).
صداق، و آن مال یا نفقه ای است که انتفاع از
آن شرعاً ...

[ مِ ] (اِ) رحم و شفقت و محبت. (برهان
قاطع). محبت. (فرهنگ جهانگیری) (غیاث
اللغات) (انجمن آرا). دوستی و مودت و
محبت و رحم و نرم دلی و شفقت و مروت.
(ناظم الاطباء). عشق. محبت. حب. دوستی.
وداد. ود. رأفت. عطوفت. ...

[ مِ ] (اِ) نام گیاهی باشد که آن را به فارسی
مردم گیا و به عربی یبروح الصنم خوانند.
(برهان). || سنگ سرخ. (برهان) (آنندراج).
|| قبهٔ زرینی که بر سر چتر و علم ...

[ مُ ] (اِ) آلتی از فلز، سنگ، عقیق و در
عصر ما لاستیک و جز آنها که بر آن نام و
عنوان کسی یا بنگاهی یا مؤسسه ای را وارون
کنده باشند و چون بر آن مرکب مالند و آنگاه ...

[ مُ ] (اِ) هرچیز گرد کروی شکل. مخفف
مهره :
دو مهر است با من که چون آفتاب
بتابد شب تیره چون بیند آب.فردوسی.

[ مُ ] (ع اِ) اسب کره. (دهار). کرهٔ اسب و یا
بچهٔ نخستین از اسب یا ستوران دیگر. ج،
مِهار، مِهارة، اَمْهار. (از اقرب الموارد). بچهٔ
اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را
مهر گویند و ماده ...

[ مُ هَ ] (ع اِ) جِ مُهْرة. (ناظم الاطباء) (اقرب
الموارد). رجوع به مُهْرة شود.

[ مِ ] (اِخ) یکی از بغان یا خداوندگاران

آریایی یا هندوایرانی پیش از روزگار
زرتشت است. پس از ظهور زرتشت یکی از
ایزدان یا فرشتگان آیین مزدیسنا گردید.
آریائیان هنگام ورود به ایران قوای طبیعت
مثل خورشید و ماه ...

[ مِ ] (اِخ) رئیس و پیشوای مانویان در
عهد خلافت ولیدبن عبدالملک و ولایت
خالدبن عبداللََّه القسری به عراق و فرقهٔ مهریهٔ
مانویه بدو منسوب است. (از ابن الندیم).

[ مِ ] (اِخ) نام مردی که بر زنی ماه نام
عاشق بوده و قصهٔ ایشان مشهور است.
(برهان).

[ مِ ] (اِخ) نام آتشکده ای است :
چو آذرگشسب و چو خراد و مهر
فروزان به کردار گردان سپهر.فردوسی.

رجوع به فهرست ولف بر شاهنامه شود.

[ مِ ] (اِخ) دهی است از بخش داورزن
شهرستان سبزوار. با ۱۱۰۹ تن سکنه.
محصول آن پنبه و زیره است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۹).

(مَ) [ ع . ] (اِ.) کابین ، مهریه .

(مُ) (اِ.) 1 - آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می
کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند. ؛ ~و موم
کردن الف - بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری
که به جز فرد مورد نظر کسی نتواند در آن دست ببرد و آن را باز کند. ب - ضبط اموال
متوفای مدیون یا مجرم از طرف مراجع قضایی . 2 - نگین ، خاتم . 3 - قطعه ای گل پخته
که نمازگزاران شیعه هنگام سجده پیشانی خود را روی آن می گذارند.

(مِ) (اِ.) 1 - آفتاب ، خورشید. 2 - دوستی ، مهربانی . 3 - نام ماه هفتم از سال
شمسی . 4 - نام روز شانزدهم از ماه مهر که ایرانیان جشن مهرگان را در این روز بر پا
می دارند.


Forscha - Forscha lug'atida Forscha مهر so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi مهر so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. مهر boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha مهر сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги مهر сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. مهر бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful