کعب

Forscha کعب nima?, Forscha - Forscha lug'at کعب bu nima degani?

[ کَ ] (ع اِ) بند استخوان. (از منتهی
الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب
الموارد). ج، اکعب، کعوب، کعاب. || گره
نیزه و نی و کلک. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (اقرب الموارد). عقده. (از ...

[ کَ ] (اِخ) ابن زهیربن ابی سلمی مزنی
از شاعران بلندمرتبهٔ عرب و از قصیده سرایان
معروف مخضرمین است. او در خاندانی
شاعرپرور پا به جهان گذارد. در خردی شعر
شنید و بصباوت شعر نقل کرد و چون به ...

[ کَ ] (اِخ) ابن اسد از کلانتران و احبار
بنی قریظه بود و او تبع اصغر را از محاصرهٔ
قلاع یثرب و تخریب کعبه منع کرد و اتفاقاً
سخن او سودمند افتاد. (از حبیب السیر چ
طهران ج ۱ ص ۹۳).

[ کَ ] (اِخ) ابن اشرف یهودی از
معاندین حضرت نبوی است. (از حبیب السیر
چ طهران ج ۱ ص ۱۱۹).

[ کَ ] (اِخ) ابن سور تابعی بود و بزمان
خلافت عمر قضاء بصره میراند. (یادداشت
مؤلف). وی در جنگ بصره که بسال ۳۶ هـ .ق.
از هجرت رخ داد جزو هواخواهان عائشه بود
و در همان نبرد کشته شد.

[ کَ ] (اِخ) ابن شبیب عصری مکنی به
ابوسلیمان از تابعان بود. (یادداشت مؤلف).

[ کَ ] (اِخ) ابن عاصم اشعری مکنی به
ابومالک صحابی بود بعضی نام او را عبید و
برخی عمرو گفته اند. (یادداشت مؤلف).

[ کَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه مکنی به
ابوعبداللََّه از تابعان بود. (یادداشت مؤلف).

[ کَ ] (اِخ) ابن عجرة الانصاری مکنی
به ابومحمد. (یادداشت مؤلف). رجوع به
ابومحمد کعب در این لغت نامه و اعلام زرکلی
ج ۳ ص ۸۱۲ شود.

[ کَ ] (اِخ) ابن عدی [ عَ دی ی ] از مردم
حیره -شهری بنزدیک کوفه -بود.
(یادداشت مؤلف از تاج العروس در مادهٔ ح ی
ی). رجوع به اعلام زرکلی ج ۳ ...

[ کَ ] (اِخ) ابن عمروبن عبادبن عمرو
از بدویان بود. رجوع به ابی السیر السلمی
الانصاری و اعلام زرکلی ج ۳ ص ۸۱۳ شود.

[ کَ ] (اِخ) ابن لؤی بن غالب از اجداد
حضرت رسول است و بنی عدی و بنی مدحج
به وی منسوبند. (از حبیب السیر چ طهران ج ۱
ص ۹۹ و ۱۵۹).

[ کَ ] (اِخ) ابن ماتع معروف به کعب
الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود.

[ کَ ] (اِخ) ابن مالک انصاری مکنی به
ابوعبداللََّه و بقولی عبدالرحمن صحابی بود.
رجوع به تاریخ الخلفاء ص ۳۶ و ۹۸ و۱۱۰ و
۱۳۷ و عیون الاخبار و اعلام زرکلی ج ۳
ص ۸۱۳ شود.

[ کَ ] (اِخ) ابن مامة رجوع به کعب
مامه شود.

[ کَ ] (اِخ) ابوالحارث مولی عثمان بن
عفان تابعی بود. (یادداشت مؤلف).

(کَ عْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بند استخوان ، پاشنه پا. 2 - ریشة سوم هر عدد. ج . کعاب
. 3 - طاس - بازی نرد.


Forscha - Forscha lug'atida Forscha کعب so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi کعب so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. کعب boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha کعب сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги کعب сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. کعب бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful