کرم

Forscha کرم nima?, Forscha - Forscha lug'at کرم bu nima degani?

[ کَ رَ ] (اِ) کلم. (از برهان) (ناظم
الاطباء) (جهانگیری). غنبید. بقلةالانصار.
(یادداشت مؤلف). کرنب. (ناظم الاطباء)
(یادداشت مؤلف):
گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم
سربکشیدم دو دم مست شدم ناگهان.
لبیبی.
هرکه او از کرم دست تو آگاهی یافت
نخرد حاتم ...

[ ] (اِخ) کرم و رونیز دو شهرک است در
راه پسا. هوای آن معتدل است و [ دارای ] آب
روان و جامع و منبر باشد و غله و میوه، و بعهد
اتابکی چون حادثهٔ پرگ افتاد مگر ایشان
بی ...

[ کُ رُ ] (اِ) در اصطلاح بنایان، گچ که بار
اول بر دیوار زنند تا شمشه کنند. گچ اول که به
دیوار زنند شمشهٔ کاهگل را. (یادداشت
مؤلف).

[ کِ رِ ] (فرانسوی، اِ) از موادی است
که در آرایش و زیبائی به کار می رود و
عبارت است از مخلوط یک یا چند مادهٔ
معطر همراه با گردهای زیبایی که در چربی
خوک یا وازلین و ...

[ کَ ] (اِ) سبزه و بوته و درخت که بر لب
آب روید. (ناظم الاطباء). سبزه را گویند که بر
لبهای جوی آب رسته باشد. (برهان). سبزه را
گویند که بر لب جویبار بروید. (جهانگیری).
|| هر چیز ...

[ کَ ] (ع اِ) درخت انگور. (از برهان)
(ناظم الاطباء). تاک. رز. واحد آن کرمة است.
(از منتهی الارب). عنب. (از اقرب الموارد).
رز. مو. مَیوانه. (یادداشت مؤلف). ج، کُروم.
(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به فارسی تاک
و رز و ماو ...

[ کَ ] (ع اِ) جِ کرمة. رجوع به کرمة
شود.

[ کَ ] (ع مص) غلبه کردن بر کسی در
کرم. یقال: کارمه فکرمه؛ ای فاخره فی الکرم
فغلبه فیه. (از اقرب الموارد).

[ کَ رَ ] (ع ص) جوانمرد و بامروت.
واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان
است. یقال: هو کرم و هم، هی، هن کرم و
ارض کرم و ارضان کرم و ارضون کرم؛ ای
کریمة طیبة ...

[ کُ ] (اِ) غم و اندوه و گرفتگی دل باشد.
(برهان) (ناظم الاطباء). تبش و تاسه و رنج و
غم و اندوه دل گرفته باشد. (اوبهی). غم و
اندوه سخت. (آنندراج). گرم :
هرکه سر از پند شهریار بپیچد
پای طرب را ...

[ کُ ] (ع اِمص) بزرگی و ارجمندی.
(ناظم الاطباء). کرامة. (اقرب الموارد). یقال:
افعل کذا و کرما لک؛ یعنی میکنم این کار را
جهت اکرام و بزرگی تو. یقال: نعم حبا و کرما.
(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

[ کِ ] (اِ) هر حشرهٔ بری یا مائی و بحری
را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه
اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و
درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم ...

[ کَ رَ ] (ع اِمص) جوانمردی. مردمی.
عزیزی. ضد لؤم. (ناظم الاطباء). جوانمردی و
همت باشد. (برهان). مروت و سخاوت و
عزیزی و بزرگواری. (غیاث اللغات). همت و
مروت و سخاوت. ضد لآمت. (از ناظم
الاطباء):
میر اجل مظفر عادل
قطب کرم و ...

[ کَ رَ ] (ع مص) کرامة. کرمة. (اقرب
الموارد) (ناظم الاطباء). مکرماً. (ناظم
الاطباء). نفیس گردیدن و باعزت شدن. (از
اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). باثروت شدن.
(ناظم الاطباء). || اعطاء بسهولت. ضد لؤم.
(از اقرب الموارد). اعطاء ...

(کَ رَ) [ ع . ] (اِمص .) جوانمردی ، سخاوت .

(کَ) [ ع . ] (اِ.) تاک ، رز. ج . کروم .

(کِ رِ) 1 - (اِ.) رنگ سفید مایل به زردی ، نخودی رنگ . 2 - [ فر. ] (اِ.) ماده ای
خمیری شکل جهت مراقبت از پوست . 3 - نوعی خمیر نرم جهت تهیه انواع شیرینی و غذا.

(کِ) (اِ.) گروهی از بی مهره گان هستند که در لای و لجن و آب راکد و میوه پدید می
آیند. اکثراً بدن نرم و برهنه و دراز دارند. مهم ترین انواع آن ها عبارتند از: کرم
های پهن ، کرم های حلقوی ، کرم های لوله ای . ~ ؛ ~داشتن الف - دارای کرم بودن . ب
- موذی بودن ، دنبال دردسر بودن . ؛ ~ریختن تحریک کردن .


Forscha - Forscha lug'atida Forscha کرم so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi کرم so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. کرم boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha کرم сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги کرم сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. کرم бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful