کاج

Forscha کاج nima?, Forscha - Forscha lug'at کاج bu nima degani?

(ق) کاچ. کاش. کاشکی. افسوس.
لیت. (برهان). یا لیت. (اوبهی). افسوس کردن
در کارها:
ای کاج که بر من اوفتادی
خاکی که مرا به باد دادی.نظامی.
کاج بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش.سعدی.
آن عزیزان چو زنده می نشدند
کاج اینان دگر ...

(اِ) چک. تپانچه. قفا. سیلی. سیلی و
گردنی. (برهان). پس گردنی. پشت گردنی.
کشیده. لت :
گوئی که منم مهتر بازار نمدها
بس کاج خورد مهتر بازار و زبگر.منجیک.
مرد را گشت گردن و سر و پشت
سر بسر کوفته به کاج و ...

(ص) کاژ. لوچ. احول. دوبین :
اخ اخی برداشتی ای گیج کاج
تا که کالای بدت یابد رواج.مولوی.
این قضا را هم قضا داند علاج
عقل خلقان در قضا گیج است و کاج.
مولوی.

****

(اِ) پوست سبز بادام و پسته و غیر
آنها در تکلم خراسان. (فرهنگ نظام).
<۵۳۰۶۴۰۱۲۰۱۱۷۹۱۹۰۱>...
****

(اِ) صنوبر. سرو سیاه. ناژ.
نوژ. ناج. ناجو. ارزه. نوج (نوح). شوخ.
درخت راتینج. درخت راتینه. شجرةالراتینج.
نشک. وُهل. کاز. کاژ. تنوب. نام درختی باشد
که آن را به عربی صنوبرالصغار خوانند و آن
تخمی است مثلث و سه گوشه، طعم آن به ...

(اِخ) نام قصبه ای در پشت کوه :
سروبالائی هوای کاج کرد
دین و دل از عاشقان تاراج کرد.
بقال قهوه رخی.

(اِخ) رباطی است میان قم و ری که آن
را دیرکاج گویند. (جهانگیری) (انجمن آرای
ناصری) (آنندراج).

(اِخ) دهی از دهستان بخش رزن
شهرستان همدان، واقع در ۱۵هزارگزی
جنوب خاوری رزن و ۳هزارگزی خاور
قروه. جلگه. سردسیر. مالاریائی، سکنه
۱۴۵۰ تن. آب آن از قنات. محصول آنجا
غلات، انگور. حبوبات، صیفی. لبنیات. شغل
اهالی زراعت و گله داری. ...

(اِخ) دهی از دهستان پشت کوه بخش
اردل شهرستان شهرکرد، واقع در ۸هزارگزی
شمال اردل و ۹ هزارگزی راه عمومی مالرو.
کنار رودخانهٔ کوهرنگ جلگه. معتدل. سکنه
۱۰۸۹ تن است. زبان آنان فارسی لری. آب
آن از چشمه و محصول ...

(اِخ) دهی کوچکی است از دهستان
براآن. بخش حومه شهرستان اصفهان، واقع
در ۱۸هزارگزی جنوب خاور اصفهان و
یک هزارگزی شمال زاینده رود. جلگه.
معتدل. سکنهٔ آن ۷۷ تن است زبان آنان
فارسی. آب آن از زاینده رود و محصول آنجا
غلات ...

(اِ.) درختی است با برگ های سوزنی که چون یک دفعه نمی ریزند، همیشه سبز به نظر می
آیند. از ساقة آن شیرابه ای تراوش می کند که در مجاورت هوا سخت می شود. کاژ، ناژ،
نوژ، ناج هم گفته شده .

(ص .) دوبین ، لوچ . کاچ ، کاژ، کوچ هم گفته شده است .

(اِ.) پشت گردنی ، سیلی .

(ق .) کاچ ، کاش ، کاشکی .


Forscha - Forscha lug'atida Forscha کاج so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi کاج so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. کاج boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha کاج сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги کاج сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. کاج бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful