عرض

Forscha عرض nima?, Forscha - Forscha lug'at عرض bu nima degani?

[ عَ ] (ع مص) پیدا و آشکارا گردیدن.
(از منتهی الارب). ظاهر شدن و آشکار
گردیدن، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب
الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن. (از منتهی
الارب). ظاهر کردن. (از اقرب ...

[ عَ ] (ع اِ) پهنا، خلاف طول. (منتهی
الارب). خلاف طول. (از اقرب الموارد). و
عادت مردمان چنان رفته است که درازترین
بعدی را طول نام کنند، ای درازا، و آنکه از او
کمتر است، عرض، أی پهنا. (از ...

[ عَ ] (اِخ) کوهی است مشرف بر شهر
«فاس» در المغرب. (از معجم البلدان).

[ عَ رَ ] (ع مص) بس فربه و پرگوشت
شدن از کثرت گیاه. (از منتهی الارب).
شکافته شدن گوسفند از کثرت علف، یعنی از
چرا کردن. (از اقرب الموارد). || پیدا و
آشکار گردیدن. || ...

[ عَ رَ ] (ع اِ) آنچه لاحق گردد مردم را
از بیماری و جز آن. و گزند. (منتهی الارب).
آنچه از مرض و غیره بر انسان عارض شود.
(از اقرب الموارد). بیماری و رنجی که بسبب
رنجی حادث شود چنانکه ...

[ عَ رِ ] (از ع، ص، اِ) مخفف عارض.
عرض دهندهٔ لشکر. شمارکنندهٔ سپاهیان.
سان دهنده. (فرهنگ فارسی معین). مفتش.
لشکرنویس :
و از آن جایگه شد به پرده سرای
عرض پیش او رفت با رهنمای .فردوسی.
عرض را بخوان تا بیارد شمار
که ...

[ عِ ] (ع اِ) اندام. (منتهی الارب).
جسد. (اقرب الموارد). تن مردم. (مهذب
الاسماء). بدن و جسد. (غیاث اللغات).
|| هر عضو که از آن خوی آید. (منتهی
الارب). هر موضعی که از آن، یعنی از ...

[ عِ ] (اِخ) وادیی است به مدینه.
(منتهی الارب). علم است وادی خیبر را، و
اکنون از آن عنزة است و در آن آبها و نخل و
کشتها است. (از معجم البلدان).

[ عِ ] (اِخ) مزارع است در حوالی
مسجد قبلتین. (منتهی الارب).

[ عِ ] (اِخ) نخلستان و رودباری است
در یمامة. (منتهی الارب). عرض الیمامة،
وادی یمامه است که از مهب شمال به سوی
مهب جنوب جاری شود. و قرایی که در
اطراف آن است «سفوح» نامیده میشود. و
تمام این عرض از ...

[ عِ رَ ] (ع مص) پهن گردیدن. (از
منتهی الارب). پهن شدن، ضد دراز گشتن. (از
اقرب الموارد). انبساط و گسترش در خلاف
جهت طول. (از تعریفات جرجانی). عَراضة.
رجوع به عراضة شود.

[ عُ ] (ع اِ) بن کوه. (منتهی الارب).
دامنهٔ کوه. (از اقرب الموارد). || روی کوه.
|| کرانه. (منتهی الارب). جانب. (اقرب
الموارد). کرانه و جانب. (غیاث اللغات).
|| طرف. (منتهی ...

[ عَ ] (اِخ) شهری است به شام.
(منتهی الارب). شهرکی است در بیابان شام
که اکنون از اعمال حلب است. و آن بین تدمر
و الرصافة الهشامیة قرار دارد. و تعدادی از
بزرگان بدانجا نسبت دارند. رجوع به معجم
البلدان شود.

[ عُ رُ ] (ع اِ) گوشهٔ چشم. گویند: نظر
إلیه من عرض؛ نگریست به وی از گوشهٔ
چشم. (از منتهی الارب). || نوعی سیر و
حرکت که در اسب ستوده است و در شتر
نکوهیده. (از اقرب الموارد). ...

(عُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جانب ، طرف ، کرانه . 2 - مال ملت ، بیت المال .

(عِ رْ) [ ع . ] (اِ.) آبرو، ناموس .

(عَ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - متاع ، کالا. 2 - نا - خوشی ، بیماری . 3 - آن چه که
دوام و بقا نداشته باشد. 4 - آن چه که قائم به دیگری است و از خود وجود مستقلی
ندارد.

(عَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آشکار کردن ، نشان دادن . 2 - (اِمص .) بیان مطلب یا
درخواستی با فروتنی و ادب . 3 - پهنا. 4 - مدت ، زمان .


Forscha - Forscha lug'atida Forscha عرض so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi عرض so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. عرض boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha عرض сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги عرض сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. عرض бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful