سالم

Forscha سالم nima?, Forscha - Forscha lug'at سالم bu nima degani?

[ لِ ] (ع ص) بی گزند و درست. (منتهی
الارب). درست. درواخ. (فرهنگ اسدی
نخجوانی). بی عیب. صحیح. بی علت. (ناظم
الاطباء). || نزد پزشکان سالم بمعنی
صحیح باشد. (التعریفات). تندرست و
سلامت. (ناظم الاطباء).
...

[ لِ ] (اِخ) اسمش میرزامحمدعلی از
احفاد مرحوم خلیفه سلطان اسحاق. جوان
مهربان صاحب هوشی است و ببعضی
کمالات موصوف است و در جوانی در بغداد
بطاعون درگذشت. از اوست :
وقت دل خوش که بکوی تو خبرداشت ز کار
که ...

[ لِ ] (اِخ) اسمش عبدالغفار از مردم
مدینة المؤمنین کاشان است. زیاده بر این از
حالش خبری معلوم نشد این رباعی از
فکرهای او است:
یک لحظه غم تو بیوفایی نکند
با غیر دل من آشنایی نکند
غم با دل خون گرفته عهدی ...

[ لِ ] (اِخ) مکنی به ابوالعلاء کاتب
هشام بن عبدالملک و او داماد عبدالحمید بود
یکی از فصحاء بلغاء و از نقله است و بعض
رسائل ارسطو را به اسکندر او نقل کرده است
و بعضی را هم دیگران ...

[ لِ ] (اِخ) مکنی به ابویونس. محدث
است و عثمان بن عمر از او روایت کند.

[ لِ ] (اِخ) شهری است به اندلس از
توابع باروشه نهرها و درختان بسیار دارد.
چون طارق اندلس را فتح کرد آن شهر را
خراب یافت و در حکومت مسلمانان آبادان
گشت و اکنون در دست فرنگان است. (از
معجم البلدان).

[ لِ ] (اِخ) شهری است از ایالت هند
(جمهوری مدرس) دارای ۵۹۰۰۰ تن سکنه
است. تجارت آن مهم و قابل اهمیت است.

[ لِ ] (اِخ) شهری است از ایالت
متحدهٔ آمریکا (ماساچوست) دارای
۴۲۰۰۰ تن سکنه است. بندری است در کنار
آتلانتیک، پایتخت ارگون .

[ لِ ] (اِخ) ابن ابی امیة مولی عمربن
عبیداللََّه. محدث است و از او مالک و ثوری و
ابن عینیة روایت کنند. رجوع به ابوالنضر
شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن ابی الجعد. از محدثان
است. او از ابی الدردا و عبداللََّه بن عبدالرحمن
از او نقل حدیث کنند. وی در سال ۱۱۰ هـ . ق.
درگذشت. (عیون الاخبار ج ۲ ص ۳۳۱). و
رجوع به حبیب ...

[ لِ ] (اِخ) ابن ابی حفصه تابعی و
محدث است. رجوع به عیون الاخبار ج ۱
ص ۳۲۷ و به ابویونس در همین لغت نامه
شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن ابی سالم سفیان بن هانی
الجیشانی المصری. وی از پدر خود و از ابن
عمرو روایت کند. عبداللََّه و یزیدبن ابی حبیب
از او روایت کرده اند. ابن حبان او را ثقه
دانسته است. ...

[ لِ ] (اِخ) ابن احمدبن سالم بن ابی صفر
التمیمی معروف به منتخب النحوی العروضی
البغدادی. صاحب البغیه گوید: یاقوت صاحب
معجم البلدان بر وی حدیث خوانده و او در
ادب معروفیتی خاص داشت و در عروض
متفرد بود. او ...

[ لِ ] (اِخ) (۹۹۵ -۱۰۴۶ هـ . ق.) ابن
احمدبن شیخان. از متصوفان فاضل، از مردم
مکه است. او راست: «بلغة المرید» در
تصوف، و «تمشیة اهل الیقین» و «الاخبار و
الانباء بشعاری ذوی القربی الالباء». (الاعلام ...

[ لِ ] (اِخ) ابن ادریس بن احمدبن محمد
الحبوضی، فرمانروای ظفار (در یمن). او
آخرین از سلسلهٔ حبوضیان است. پس از او
مملکت ظفار به آل علی بن رسول الغسانی
منتقل شد. مردی عاقل و بلندنظر بود و با
رضامندی مردم حضرموت ...

[ لِ ] (اِخ) ابن الاحوزالمازنی. قاتل
جهم بن الصفوان ترمذی در آخر سلطنت
بنی امیه. رجوع به عیون الاخبار ج ۲ ص
۱۳۶ و ضحی الاسلام جزء ثالث ص ۱۶۲
شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن بدران بن علی المصری
المازنی امامی ملقب به معین الدین یا معزالدین
و مکنی به ابوالحسن. وی عالم، فاضل و فقیه
و جلیل بود و فتاوی او در باب مواریث فقه
منقول است او ...

[ لِ ] (اِخ) ابن دارة. وی سالم بن مسافر
است و دارة نام مادر اوست که زنی از بنی اسد
است وی را از آن جهت دارة نامیده اند که در
زیبایی دارة القمر را ماند. سالم از فرزندان
عبداللََّه بن ...

[ لِ ] (اِخ) ابن رافع الخزاعی. مرزبانی
نام او را در معجم الشعراء آورده است و گوید
وی از مخضرمین است و شعری برای
پیغمبر(ص) خوانده است. (الاصابة ج ۳ و ۴
ص ۵۴).

[ لِ ] (اِخ) ابن سبلان ابوعبداللََّه، از
محدثان و تابعی است. رجوع به ابوعبداللََّه
شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن سراج تابعی و محدث
است. رجوع به ابونعمان شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن سمیرالخضری الشافعی
او راست: سفینة النجاة (فی اصول الدین و
الفقه). (معجم المطبوعات).

[ لِ ] (اِخ) ابن سید احمدبن شیخان بن
علی مولی الدولة الحسینی بسال ۸۶۴ هـ . ق.
فوت کرده است. او راست: کتاب شق الجیب
فی معرفة اهل الشهادة و الغیب. رجوع به
کشف الظنون ج ۲ ص ۱۰۵۸ ...

[ لِ ] (اِخ) ابن عبدالاعلی. از محدثان
است و از نافع حدیث نقل میکند.
(عیون الاخبار ج ۱ ص ۳۰۲).

[ لِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه بن عمربن
الخطاب القرشی العدوی. یکی از فقهای
هفتگانه مدینه و از سادات و تابعان و علما و
ثقات آنها بوده و در مدینه وفات یافته است.
(زرکلی ج ۱ ص ۳۵۴). مادر وی یکی ...

[ لِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه الهروی. بسال
۴۳۳ هـ . ق. در گذشت. او راست: کتاب اللمعة
فی الرد علی اهل الزیغ و البدعة. (کشف
الظنون ص ۱۵۶۵).

[ لِ ] (اِخ) ابن عبیدالاشجعی. از اهل
صفه است. اصحاب سنن دو حدیث باسناد
صحیح از او روایت کرده اند. هلال بن یساف و
نبیطبن شریط و خالدبن عرفطة از او روایت
کرده اند. (از الاصابه ج ۳ و ۴ ...

[ لِ ] (اِخ) ابن عبید رقی. محدث است
و از حسن روایت کرده است. رجوع به
ابومهاجر شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن عمیربن ثابت. صحابی و
اهل صفه است. (کشف المحجوب هجویری
ص ۹۹).

[ لِ ] (اِخ) ابن غیلان التجیبی المصری.
از محدثان است و از یزیدبن ابی حبیب نقل
حدیث کند و از او ابن لهیعه و ابن وهب حدیث
روایت کنند. رجوع به حسن المحاضرة ص
۱۲۱ شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن فروح. در صنعت کیمیا
(زرسازی) بحث کرده و گویند بعمل اکسیر تام
دست یافته است. (ابن الندیم).

[ لِ ] (اِخ) ابن محرزبن ابی هریره از
تابعین است. صبیع بن صهیب از او روایت
کند. رجوع به ابوعمر شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن محفوظبن عزیزةبن
وشاح السوداوی الحلی. عالمی است فقیه
فاضل او را مصنفاتی است که علامه آنها را از
پدرش روایت کند از آنجمله است منهاج در
علم کلام، و جز آن. شهید در بعضی از اسانید
اربعین ...

[ لِ ] (اِخ) ابن محمد عزالدین بن محمد
ناصرالدین السنهوری المصری. وی فقیه و
مفتی مالکیان بود. تولد او به سنهور است و در
آنجا علم آموخت و هم بدانجا درگذشت. او
راست: حاشیه ای بر مختصر شیخ خلیل در
فقه و رساله ...

[ لِ ] (اِخ) ابن معقل مولی ابی حذیفه
الیمانی. اهل صفه را امامت کردی از مهاجر
است و بدری. در روز یمامه شهید شد. (تاریخ
گزیده ص ۲۲۶). و رجوع به سالم مولی ابی
حذیفه شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن نذیر. از محدثان است و
یزیدبن ابی حبیب از او روایت کند. (حسن
المحاضرة ص ۹۴).

[ لِ ] (اِخ) ابن نوح ابوسعید. تابعی و
محدث است. رجوع به ابوسعید شود.

[ لِ ] (اِخ) ابن وابصة الاسدی. طبری و
غیره او را صحابی دانسته اند ولی ابن حبان او
را از تابعین شمرده است و وی از پدرش
روایت کند و اهل جزیرة از او روایت میکنند،
وی در آخر خلافت هشام ...

[ لِ ] (اِخ) ابوالغیث. مولی بن مطیع
تابعی و از روات حدیث است. رجوع به
ابوالغیث شود.

[ لِ ] (اِخ) ابوالفیض. محدث است و
ابن ادریس از او روایت کند. رجوع به
ابوالفیض شود.

[ لِ ] (اِخ) ابوجمیع هجمی بصری.
تابعی است.

[ لِ ] (اِخ) ابوحماد. محدث است.
عبیداللََّه بن موسی از او و او از سدی روایت
کند. و رجوع به ابوحماد شود.

[ لِ ] (اِخ) ابوزیاد. تابعی و محدث
است و از ابی مطر روایت کند. رجوع به
ابوزیاد شود.

[ لِ ] (اِخ) ابومحجر. تابعی و محدث
است. رجوع به ابومحجر شود.

[ لِ ] (اِخ) مولی ابی حذیفه فرزند
عتبةبن ربیعه. یکی از پیش گروندگان به اسلام
(السابقون الاولون) بخاری گوید: او مولای
یکی از زنان انصار بود و ابن حبان آن زن را
لیلی و برخی بثینه نامیده اند که زن ...

[ لِ ] (اِخ) مولی شداد مکنی به
ابوعبداللََّه. محدث است و بکیربن الشیخ از او
روایت کند و تابعی است. رجوع به ابوعبداللََّه
شود.

[ لِ ] (اِخ) مولی هشام بن عبدالملک
یکی از بلغای زبان عرب است. (ابن الندیم).

(لِ) [ ع . ] (ص .)1 - بی عیب . 2 - تندرست .


Forscha - Forscha lug'atida Forscha سالم so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi سالم so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. سالم boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha سالم сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги سالم сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. سالم бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful