جزء

Forscha جزء nima?, Forscha - Forscha lug'at جزء bu nima degani?

[ جَ زْءْ ] (اِخ) ابن وهب. از اصحاب
است. (از تاج العروس).

[ جُ ئَنْ ] (ع ق) مقابل کلاً. از حیث پاره
و بعضی و قسمت.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن معاویةبن حصن بن
عبادةبن نزال بن مرةبن عبیدبن مقاعس بن
عمروبن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم
تمیمی سعدی. وی عموی احنف بن قیس بود.
ابوعمر گوید: جزء از طرف عمر عامل اهواز
بود و ...

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن مالک. همان
جرول بن مالک جحجبی است. وی از روات
بود. رجوع به جرول بن مالک جحجبی و
الاصابة فی تمییزالصحابة شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن مالک اسدی. وی
پسرعموی حضرمی بن... بود و هر دو شاعر و
از صحابه بودند. رجوع به الاصابة فی
تمییزالصحابة در ذیل حضرمی بن عامربن... و
البیان و التبیین ج ۳ ص ۱۹۰ شود.

[ جَ زْءْ ] (اِخ) ابن عیاش. از اصحاب
است. (از تاج العروس).

[ جَ زْءْ ] (اِخ) ابن کعب بن ابی بکربن
کلاب. فرزند وی قیس پدر قبیله ای است. (از
تاج العروس).

[ جُ زْءْ ] (اِخ) عذری. از روات بود. وی
همان جرول عذری است. رجوع به جرول
عذری و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.

[ جَ زْءْ ] (اِخ) ابن عمر. صحابیست. (از
تاج العروس).

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن عباس. از روات بود.
وی همان جرول بن عباس است. رجوع به
جرول بن عباس و الاصابة فی تمییزالصحابة
شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن ضرار غطفانی.
مرزبانی در معجم خود او را از شعرای
مخضرم دانسته و گفته است: او عمربن خطاب
را رثا کرده است. (از الاصابة فی
تمییزالصحابة).

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن عامر. صحابیست. (از
تاج العروس).

[ جَ زْءْ ] (اِخ) ابن ضرار. یکی از سه
پسر ضرار بود که هر سه تن شاعر بودند،
گویند: وقتی ضرار درگذشت سه پسر
بنامهای: شماخ و مزرد و جزء از خود بجا
گذاشت. مادر آنان که ام اوس نام داشت ...

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن سهیل سلمی. از
روات بود. در روایتی که ابن عساکر در تاریخ
خود نقل کرده ذکر او آمده است. رجوع به
الاصابة فی تمییزالصحابة شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن الجدرجان
بن مالک
یمانی. وی از اصحاب و روات بود. و ابن منده
از طریق هاشم بن محمد از وی روایت کند.
رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن خالد. وی صاحب
اسب مشهور بنام شحمه است. رجوع به البیان
و التبیین ج ۳ ص ۴۷ شود.

[ جَ زْءْ ] (اِخ) ابن انس سلمی. ابن
ابی عاصم او را ذکر کرده است. وی از روات
بود و از طریق نائل بن مطرف... روایت دارد.
رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة و تاج
العروس شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) سدوسی. همان جرول
سدوسی است. رجوع به جرول و الاصابة فی
تمییزالصحابة شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) باهلی. پسر جزءبن جزء
و یکی از مردان بلاد باهله است. رجوع به
عقدالفرید ج ۶ ص ۸۱ شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) ابن جزء. از مردم بلاد
باهله است. رجوع به عقدالفرید ج ۶ ص ۸۱
شود.

[ جُ زْءْ ] (اِخ) نسب وی معلوم نیست
(غیرمنسوب). ابن منده وی را در عداد اهل
شام آورده، و طبرانی از طریق معاویةبن
صالح روایتی نقل کرده که وی خدمت رسول
صلی الله علیه و آله و ...

[ جَ زْءْ ] (اِخ) (نهر...) بنزدیکی عسکر
مکرم در نواحی خوزستان قرار دارد. (از
معجم البلدان).

[ جُ زْءْ ] (اِخ) (رمل...) ریگزاری است
که دو ماه درازی آن است و بین شجر و یبرین
قرار گرفته، و افناء قبایل یمن و معد و عموم
بنوخویلدبن عقیل به آنجا وارد میشوند. گویند
بدین جهت آنرا بدین ...

[ جُ زْءْ ] (ع اِ) پاره و بخش. (آنندراج) (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات
الفنون). پاره. (ترجمان القرآن عادل بن علی).
چیزیست که کل متقوم است یعنی بعض.
(دهار). نصیب و پاره ای از شی ء. (از متن
اللغة). ...

[ جَ زْءْ ] (ع مص) بخش کردن و
پاره پاره نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن. (دهار) (ناظم
الاطباء). تقسیم و تجزیه کردن. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || محکم ...

(جُ) [ ع . ] (اِ.) بخشی از چیزی ، پاره ای از شی ء مق کل . ج . اجزاء.

(جُ) [ ع . ] (اِ.) بخشی از چیزی ، پاره ای از شی ء. ج . اجزاء.


Forscha - Forscha lug'atida Forscha جزء so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi جزء so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. جزء boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha جزء сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги جزء сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. جزء бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful