جراح

Forscha جراح nima?, Forscha - Forscha lug'at جراح bu nima degani?

[ جَ رْ را ] (اِخ) محمد پاشا. از وزیران
پادشاهان عثمانی که به صدارت عظمی نیز
رسیده بود. ابتدا به خدمت سلطان مرادخان
ثالث و پس از آن به خدمت شاهزاده سلطان
محمدخان ختایی رسید، و در دوران سلطان ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) عامربن عبداللََّه. همان
ابوعبیدة جراح است. (از ریحانة الادب).
رجوع به ابوعبیدةبن جراح شود:
کجاست جابر انصار و کو اویس قرن
کجا ابوعبیده جراح و مالک اژدر.
ناصرخسرو.

[ جُ رْ را ] (اِخ) سباک
بن منذر
شیبانی. وی مردی پاک دین و نیکوسیرت بود
که از طرف عمربن عبدالعزیز والی سیستان
شد و دیرگاه آنجا بماند و مردمان از او
آسایش یافتند. و فتنه برخاست تا آنکه
عمربن عبدالعزیز ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) اشجعی. طبرانی
ترجمهٔ حال او را آورده است. احمد و ابوداود
از طریق عبداللََّه بن عتبةبن مسعود حدیث او را
روایت کرده اند. او را ابوالجراح نیز گفته اند.
رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة شود.

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن موسی. از روات
بود. ازدی او را مجهول دانسته است. (از لسان
المیزان).

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن منهال، مکنی به
ابوالعطوف و ملقب به جزری. از محدثان بود.
احمد گوید، وی غفلت داشت. و ابن مداینی
گوید: حدیث خود را نمی نوشت. و بخاری و
مسلم او را از مناکیر دانند ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن ملیح، مکنی به
ابووکیع. تابعی بود. رجوع به ابووکیع جراح بن
ملیح شود.

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن قبیصهٔ اسدی.
شخصی از خوارج بود که زخم بر ران
حضرت امام حسن (ع) زد. مؤلف حبیب
السیر آرد: القصه حسن رضی اللََّه تعالی عنه از
آنجا به جانب مداین روان شد. و ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن عبدالملک از
وزراء امویان بود. مؤلف دستورالوزراء آرد:
پوشیده نماند که صاحب جوامع التواریخ
جلالی، قعقاع بن عیسی و جراح بن عبدالملک
عبداللََّه و بکیربن شماخ لخمی را در سلک
وزرای بنوامیه شمرده اما ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن عبداللََّه مدائنی.
طوسی و ابن نجاشی او را در شمار رجال
شیعه آورده اند. او را تصنیفی است که در آن از
حضرت جعفر صادق (ع) روایت دارد. و
نضربن سوید از او روایت ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن عبداللََّه حکمی
یمنی. وی بزمان رشید خلیفهٔ عباسی امیر
خراسان بود. ابونواس شاعر حکمی از موالی
اوست. (یادداشت مؤلف).

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن عبداللََّه حکمی.
وی از طرف عمربن عبدالعزیز خلیفهٔ اموی
والی خراسان و سیستان شد. و به وی فرمان
داد که چنانکه من عمل کردم تو نیز باید عمال
خود را از اهل دین ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن ضحاک. از روات
بود و بعضی او را جزء مناکیر دانسته اند.
رجوع به لسان المیزان شود.

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن عبداللََّه. وی از
طرف عمربن العزیز پس از عزل یزیدبن مهلب
از امارت خراسان، والی آن دیار شد. (از
حبیب السیر چ خیام ج ۲ ص ۱۷۲). ظاهراً
همان جراح بن عبداللََّه حکمی است. رجوع ...

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن شاجر ذروی
صبیانی. شاعری بود که در قرن نهم هجری در
وادی صبیا بدنیا آمد و دیوان شعری دارد.
رجوع به معجم المؤلفین شود.

[ جَ رْ را ] (اِخ) نام مردی است.
(منتهی الارب).

[ جَ رْ را ] (اِخ) ابن زیادبن همام. وی
باتمیم بن عمر تیمی از طرف المهدی والی
سیستان شده بود و در سیستان میزیست.
رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص ۱۴۸
شود
.

[ جَ رْ را ] (اِخ) نهر... شعبه ای از نهر
جهانگیری است و جهانگیری منشعب است
از رود جراحی.

[ جَ رْ را ] (ع ص، اِ) کسی که
جراحات را معالجه میکند. (از اقرب الموارد).
کسی که زخم دارها را مداوا و پرستاری
می کند. آنکه عالم به علم جراحی باشد. (ناظم
الاطباء). دستکار. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی).
خسته بند. ...

[ جِ ] (ع اِ) جِ جراحة. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جِ جراحت
است که یک زخم و یک ضرب باشد. (شرح
قاموس). زخمها. جراحتها. (آنندراج).
|| جِ جُرح که اسم مصدر از ...

(جَ رّ) [ ع . ] (ص فا.) پزشکی که به علاج بیماری هایی می پردازد که نیاز به شکافتن
بدن باشد.

(جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ جراحت ؛ زخم ها.


Forscha - Forscha lug'atida Forscha جراح so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi جراح so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. جراح boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha جراح сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги جراح сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. جراح бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful