تاج

Forscha تاج nima?, Forscha - Forscha lug'at تاج bu nima degani?

(اِخ) (الـ ...) اسماعیل بن ابراهیم بن
قریش المخزومی المصری محدث. وی از
جعفر الهمدانی و ابن المقیر روایت کند و در
رجب سال ۶۹۴ هـ . ق. در گذشت. رجوع به
کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و
القاهره ج ۱ ...

(اِخ) (الـ ...) ابن بنت الاعز. از مشاهیر
دوران خلیفه الحاکم بامراللََّه. سیوطی نام ویرا
در ذیل احوال الحاکم بامراللََّه بدینسان آرد: در
سال ۶۶۳ هـ . ق. در کشور مصر داوری قضات
چهارگانه تجدید شد و از هر یک از مذاهب ...

(اِخ) (الـ ...) ابن الفرکاح. وی یکی از
مشاهیر دوران خلیفهٔ الحاکم بامراللََّه بود.
رجوع به تاریخ خلفاء ص ۳۲۱ شود.

(اِخ) (الـ ...) ابن میسر المورخ. وی از
مشاهیر زمان الحاکم بامراللََّه بوده. رجوع به
تاریخ خلفاء ص ۳۲۱ شود.

(الـ ...) (اِخ) ابن السباعی خازن
المستنصریه، وی یکی از مشاهیر دوران
الحاکم بامراللََّه بود. رجوع به تاریخ خلفاء
ص ۳۲۱ شود.

(اِخ) نام یکی از قلاع اسمعیلیه که
بدست هولاکوخان در سال ۶۵۰ هـ . ق. ویران
گشت:... در سلخ شوال سنهٔ خمسین و ستمائه
بیرون رفت و در خدمت هولاکوخان ایلی و
مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع
ملاحده خراب ...

(اِخ) (الـ ...) کتاب التاج (تاگ نامک)
کتابی از ایرانیان قدیم که آنرا بعربی ترجمه
کرده اند (ابن الندیم). کتاب التاج فی سیرة
انوشیروان نام کتابی است که ابن المقفع از
فارسی بعربی نقل کرده است. || کتابی است ...

(اِخ) تاجو نام بزرگترین رود شبه
جزیرهٔ ایبریا یعنی دو کشور اسپانیول و
پرتقال است، از کوه سیرافلیپوی واقع
درطرف شمال شرقی اسپانیا سرچشمه گرفته،
اول بشمال غربی و بعد بجنوب غربی و
بالاخره بسمت مغرب روان شود و آنگاه از
طرف سفلی ...

(اِخ) (الـ ...) کتاب التاج فی اخلاق
الملوک تألیف ابی عثمان عمروبن
بحرالجاحظ و آن کتابی است در آداب و
اخلاق پادشاهان در مطبعهٔ دارالکتب مصریه
بتصحیح احمد زکی پاشا بطبع رسیده است.
(معجم المطبوعات ج ۱ ستون ۶۶۷) و ترجمه ...

(اِخ) (الـ ...) نام سرایی است مشهور و
عالی قدر و وسیع به بغداد از سراهای بزرگ
خلافت. نخستین کس که آن را بنانهاد و بدین
نام خواند امیرالمؤمنین المعتضد بود و آن در
ایام وی بپایان نرسید و پسرش مکتفی ...

(اِخ) در تاریخ حمزهٔ اصفهانی نام یکی
از اجداد جودرز (گودرز) است رجوع به
تاریخ سیستان چ بهار ص ۳۵ شود.

(اِخ) رجوع به محمد صدر علاء شود.

(اِ) کلاه جواهرنشان که سلاطین بر سر
می گذارند. (فرهنگ نظام). افسر و آن چیزی
است که برای پادشاهان با زر و جواهر سازند.
(از منتهی الارب). آن است که بطور کلاه بر
سر می نهند و مکلل به جواهر باشد.
(آنندراج). اکلیل ...

[ معر. ] (اِ.) 1 - کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند، افسر. 2 - هر چیز
مانند تاج . 3 - کلاه ترک ترک درویشان ، کلاه قاب دوزی شدة صوفیان . 4 - قسمت آشکار
و مریی دندان که از لثه خارج و از مینا پوشیده است .


Forscha - Forscha lug'atida Forscha تاج so'zining Forscha ma'nosi nima? Forscha tili bo'limidagi تاج so'zi Forscha tilidagi ma'noni yuqoridan o'qingiz mumkin. تاج boshqa tillarda ma'noni quyidagidan topishingiz mumkin.

Forscha - Forscha луғатида Forscha تاج сўзининг Forscha маъноси нима? Forscha тили бўлимидаги تاج сўзи Forscha тилидаги маънони юқоридан ўқингиз мумкин. تاج бошқа тилларда маънони қуйидагидан топишингиз мумкин.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful